ღ♥ღ تنهایی ღ♥ღ

امتحان در عمل

 

قرار شد برای اداره انبار غذای مدرسه شیوانا یکی از شاگردان انتخاب شود. با توافق جمعی یکی از شاگردان که فردی مقتصد و صرفهجو بود برگزیده شد. روزی شیوانا به همراه شاگردان از راهی میگذشت. شاگرد مقتصد و صرفهجو هم با آنها همراه بود. قرار شد از اولین فروشنده سر راه غذایی بخرند و زیر سایه درختی بخورند. خدامراد شاگرد صرفهجو را برای خرید فرستاد. شاگرد با اعتراض گفت:" من هیچ پولی به همراه نیاوردهام!"

 

شیوانا گفت: "اما اگر اتفاقی بیفتد و ناخواسته از ما جدا شوی چه میکنی؟"

شاگرد صرفهجو گفت:

 

"سعی میکنم این اتفاق نیفتد. سختی و گرسنگی تحمل میکنم و به شکلی با این مشکل کنار میآیم."

 

شیوانا با تعجب گفت: "خوب تو میتوانی همیشه مقداری پول برای احتیاط همراه خود داشته باشی تا هنگام ضرورت بتوانی خودت و زندگیات را نجات دهی و بیدلیل خود را به خواری و ذلت نیندازی!؟"

 

شاگرد صرفهجو گفت: "میترسم پول با خودم بیاورم و نتوانم در مقابل وسوسه خرج کردن مقاومت کنم و در نتیجه پولها را حتی برای ضرورت هم که شده خرج کنم. ترجیح میدهم نداشته باشم تا نتوانم خرج کنم!"

 

شیوانا با لبخند رو به بقیه شاگردان کرد و گفت: "به محض برگشتن به مدرسه شخص دیگری را برای اداره انبار غذا انتخاب کنید! این نویسنده: saeed ׀ تاریخ: سه شنبه 1 مرداد 1392برچسب:,

׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ

در این شهر صدای پای مردمی است که همچنان که تو را میبوسند طناب دار تو را میبافند مردمی که صادقانه دروغ میگویند و خالصانه به تو خیانت می کنند ! در این شهر هر چه تنها تر باشی پیروزتری!!


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

طراح قالب

CopyRight| 2009 , agasaeed.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM